۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

کتاب خواندن

اینکه بگوییم بگذارید شرایط روند طبیعی خود را طی کند، نمیدانم دقیقا یعنی چه، اما من از این جمله اینطور برداشت میکنم که ما درختهایی هستیم در جنگل که به حال خود رها شده ایم. و از آنسو میزان تاثیر گذاری خود را از آنچه شرایط مینامیم صفر در نظر بگیریم. این قاعدتا یعنی اینکه ما در جهان پیش مدرن زندگی میکنیم. والا شرایط مدرن ایده آزادی از طبیعت را دارد. خاصه طبیعت انسانی. بحث ناخودآگاه زمانی که به آگاهی بیاید معنا پیدا می کند.یعنی وقتی که دائم نسبت این دو را با هم بسنجیم؛ خود آگاه و ناخود آگاه، و خود را برای شرایط پیچیده تر آماده نگه داریم.  نه وقتی خود را در جنگل رها کنیم.
همه اینها را گفتم که بگویم کتاب نخواندن فاجعه است برای هر جامعه ای. و نمی شود آن را به انتخاب کسانی که خوانندگان می نامیم رها کنیم. و بگوییم چون کتاب خریدار ندارد باید آن را از جامعه حذف کرد. دلیل هم برای خواندن بسیار هست آنطور که آنچه حول موضوعی مشخص در یک کتاب دسته بندی و منسجم میشود معمولا در کمتر از یک کتاب نمیشود منسجم کرد. این ارتباط پیدا میکند به تفکر انتزاعی یعنی فهم و تفکر تصویری یعنی خیال. البته خیال و ایده پردازی لازم است اما فقط زمانی به کار می آید که وارد حیطه فهم شده باشد. فیلمهای آموزشی و درس گفتارها هیچگاه جای کتاب را پر نمیکنند چرا که امکان آموختن فعالانه را منتفی میکنند. تنها در یک کتاب‌ خوب است که میتوان زیر و بم یک نظریه را سنجید و با پیچیدگیهای آن درگیر شد و تا انتها از موضوع خارج نشد. چون خود نویسنده هم معمولا مجبور است نتیجه تفکرات خود در دسته بندی هایی مشخص و شفاف ارائه کند. این یعنی امکان یاد گیری خلاق. زمانی که شما فرصت دارید درباره استدلالها فکر کنید دوباره تفکر خود را بسنجید. و درباره موضوع خاصی نظری فعال پیدا کنید. و همه اینها در حیطه زبان اتفاق می افتد حیطه ای که تاریخ تفکر بشر را در خود محفوظ نگه داشته است. تاریخ تفکری که قسمت بسیار بزرگی از آن به شکل کتاب است. نه درسگفتار و نه مقاله. کتاب. خوب البته میشود هم که تاریخ نخواند و به روند شکل گیری هیچ چیزی هم کار نداشت و در سطحی نامنسجم و پراکنده از واقعیت عینی ماند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر