۱۳۹۵ مرداد ۲۲, جمعه

حذف

نکته جالب در خوانش ادبیات کلاینیان در تحقیقات بالینی گسترده آنها، به ویژه روی نوزادان و کودکان، نهفته است. هنگام خواندن ادبیات کلاینی ها، چشم ها به انتظار حرکت و کارکردی از سوی کودکان و بزرگسالان است. وقتی کودکی(دختر یا پسر) به دری بسته برخورد می کند، از خود "در" خشم میگیرد. هنگامی که کودک کوچکی، کاری اشتباه انجام می دهد(مثلا شکستن بازوی یک عروسک یا فروریختن برجی که ساخته است)، اگر به اندازه کافی ناراحت باشد، به مادر خود پرخاش می کند و جیغ می کشد، "تقصیر توه که اینجوری شد" یا "تو اینجوری کردی" و به دنبال آن"ازت متنفرم"، و پس از آن ممکن است از ترس اقدامات تلافی جویانه مادر پا به فرار بگذارد، کسی که ممکن است در واقعیت( یا در خیالاتش) به این فرافکنی ناخواسته کودک، خام دستانه پاسخ دهد. به عنوان بزرگسال، ما نیز از این گونه رفتار های کودکانه ایمن نیستیم، همانگونه که رنجش های کوچک روزمره ما (برای نمونه، از شوهران و همسرانمان، از اتوبوس و مترو و ...)نشان می دهد، و همانطور که نگاه دقیقتر به خشم دیوانه وار ما علیه دیگر نژاد ها و ملیت ها به شکل جدی تری در معرض دید و عریان است.
در واقع نکته اینجاست که ما به جای پیدا کردن مشکل در روش به حذف معلول رو می آوریم و اینگونه ظرفیت تفکر را از خود سلب کرده و مسئولیت پذیری خود را در برابر شر به منتها درجه پایین می آوریم و به این ترتیب از جایگاه سوژه ای اخلاقی و متعاقبا سوژه ای تصمیم گیر و موجودی صاحب فعل به مرتبه یک چیز بی جان، سنگی که بر اثر فشار کسی یا چیزی از بالا فرو می افتد، سقوط می کنیم.
چرا که در مواجه با یک دیگری موجودی که از آن بیزاریم، آن ور غیر قابل تحمل خود، با دو رویکرد مواجهیم، اول کشتن و حذف او کسی که خود را به من تحمیل می کند، چیزی را که نمی توانم تحمل کنم؛ و دوم تصمیم بر حذف نکردن، فراخواندنی برای نکشتن، که مدخلی برای ورود به بعد اخلاقی است.
تصمیم اخلاقی از جایی شروع میشود که به جای حذف و کشتن آدمها تصمیم به تحمل آنها بگیریم. اعدام شکستی برای تناوردگی ظرفیت های اخلاقی ما و شکستی است برای اجتماع و جامعه ای که هزینه های عدم قبول مسئولیت برای ساز و کار درونیش را با حذف کردن به منتها درجه بالا می برد و در واقع خود, حذف کردن دیگری را به عنوان روشی برای زندگی در کنار یکدیگر ترویج می کند و به بازتولید آن ادامه می دهد.
#نه_به_اعدام