۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

غلیظ

غلیظ
چون حجم توهم هستی
وتار
چون همه زمانها
دستانم از لمس دستانم عاجزند
کجایم من؟
در کدام گور خفته ام
که فقط شب میبینم
به کجا می گریزم در چاهی که ته ندارد
به عاقبتی جز مرگ ؟
بودنم را یاد ندارم
عاقبتی جز مرگ
غلیظ چون حجم توهم هستی و تار چون سرنوشت
پیدا نمی شوم
اعجازی نشانم بده بیابم