۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

به من

و منگلان چه خوب شتاب کردند
و در میانه به من
دش من
تراشیدند از مغز استخوان
که آهن کم داشت

 بر سرشان می آید حالا تیر آهن سقفشان هم
بر سرشان می آید
گران میکنند ما ر ا طلا میکنند ما را
اینهمه که بر سقفشان آهن بودیم
کیمیا گرند اینها





۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

روزی

چقدر گذشته از آن روز ها که راضی بودم به خودم. چقدر دور شده از خودم.
هر چه میجنبی ساده کنی پیچیده تر میشود این سایه دیر پای عشقه ها و تنگنای دو را هیها و صدای محکوم کلاغها و این چاه ویل.چاهی با یک مشت ستاره ، یک سوراخ جوالدوز و یک شهر آدم کبود و دیوار بلند شیشه ای ،آرزو های نوک تیز و کله های مناره شده ، چشمهای ترکیده، رنجهای نرم،عادت های  لش، و مرگ نا به هنگتم مانند توهین کودک سراسر افق، اشتباه های رگه رگه ، رودخانه های علاف، سجده های کلافه، قربتهای منگوله دار، دریای ندیده دریای ابی دریای بزرگ دریای نرم دریایی که میپوشم دریای گشاد  دریای درست بهنگام دریای دور دریای قشنگ دریای خوب خوب خوب خوب نیز میمیرد میمیرد نیز می می می می می می می می...................... 

[Caption]

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

سال خوب

زیر خط فقر روی خط هجوم گلوله وتهدید
پشت خطوط دشمن

سال بد
سال باد
سال اشک
سال شک
سال روزهای دراز و استقامتهای کم
سالی که غرور گدایی کرد.
سال پست،سال درد، سال عزا
سال اشک پوری سال خون مرتضا
سال کبیسه
زندگی دام نیست
عشق دام نیست
حتی مرگ دام نیست
چرا که یاران گمشده آزادند
آزاد وپاک....
من عشق را در سال بد یافتم
که میگوید» مایوس نباش« من امید را در یاس یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم
گرگرفتم.
زندگی با من کینه داشت
من به زندگی لبخند زدم
خاک با من دشمن بود
من بر خاک خفتم
چرا که زندگی سیاهی نیست
چرا که خاک خوب است.
من بد بودم اما بدی نبودم
از بدی گریحتم
ودنیا مرا نفرین کرد
وسال بد در رسید
سال اشک پوری سال خون مرتضا
سال تاریکی.
و من ستاره ام را یافتم
من خوبی را یافتم
و شکوفه کردم
«احمد شاملو»ب


۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

جویندگان



می حواهم قصه ای را نقل کنم قصه جویندگان راه از چاه. ما چند تا بودیم. یک تا، دو تا، سه تا، چند تا. یک روز چشم باز کردیم و دیدیم در دنیا چیز هایی وجود دارد که بهشان میگویند راه، وچیزهایی که بهشان میگویند چاه. و ما باید راه را برویم و مواظب باشیم در چاه نیفتیم. ولی ما نمیدانستیم راه چه شکلی است. برای همین مجبور بودیم یکی یکی چاهها را امتحان کنیم. ولی ما نمیدانستیم چاه چه شکلی است بنا بر این وقتی توی چاه می افتادیم فکر میکردیم در راه هستیم . وچون بهمان گفته بودند راههای خوب سخت تر است . هر چه بیشتر توی چاه می افتادیم یا توی چاله و هر چه بیشتر دست و پا و سر ومغزمان خورد میشد بیشتر فکر میکردیم راهمان بهتر است راه درست میرویم درست تر از همه. ولی یک روز دیدیم راه درست همه اش عذاب است ما خیلی عذاب میکشیدیم و واقعا دیگر جای سالم برایمان نمانده بود ولی فکر میکردیم یعنی بهمان گفته بودند خواستن توانستن است برای همین باز هم راه درست را میرفتیم . ما رفتیم و رفتیم اما به هر حال به جایی نرسیدیم ولی بهمان گفته بودند وما هم باور داشتیم که راه درست خیلی طولانی و سخت است . یعنی چون سخت است طولانی به نظر میرسد والا ما مگر چند سالمان است؟ ذست آخر یک روز وادادیم و عقب نشستیم و گفتیم راه راست نخاستیم ما همان راه کج را میرویم. از راه راست بیرون آمدیم ولی ما نمیدانستیم راه کج چه شکلی است بنا بر این سعی کردیم که بهمان خوش بگذرد ولی ما نمی دانستیم چه طوری بهمان خوش میگذرد بنا براین سعی کردیم با خرابکاری شروع کنیم وما بهمان خوش میگذشت. گفتیم همانجا که هستیم میمانیم و اول همه چیز را خراب می کنیم و هر چیزی را که فکر می کردیم تا حالا به دست آورده ایم خراب کردیم و ما تنبلی کردیم وراه نرفتیم و ما کلی کار بد انجام دادیم و ارام ارام گفتیم که راه درست همین است این می شود زندگی خوب چون از اول ما دنبال زندگی خوب بودیم. ولی ما نتوانستیم چون مرگ بهمان نزدیک شده بود و ما نه می دانستیم مرگ چه شکلی است نه می دانستیم زندگی چه شکلی است. ولی بهمان گفته بودند هر کی بهش خیلی خوش بگذرد اگر بمیرد خیلی بد است و بیچاره می شود پس ما فکر کردیم الان مرگ بهمان نزدیک شده. ولی ما نه راه پس داشتیم نه راه پیش چون کلا توی چاه بودیم.پس ما شروع کردیم به دست وپا زدن . بعد ها ما شرح حالمان را به شما گفتیم وشما گفتید چرا از عقلتان استفاده نکردید. ولی ما نمی دانستیم عقل چه شکلی است الان مدتهاست ما در یک وضع خیلی پیچیده داریم دنبال عقلمان میگردیم. .

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

خارجی

من در آمریکا زندگی میکنم. به وقت امریکا میخوابم، به وقت امریکا بیدار میشوم.تو تازه از ایران راه افتاده ای، نه خیلی وقت است.از لندن هم رد شده ای الان اگر اشتباه نکنم باید توی کشتی روی اقیانوس ارام باشی یا اطلس.اینجا در ناف نیویورک، یکی دست کرده پارازیت انداخته روی صدای امریکا و بی بی سی، خاک بر سرا اینجام دست از سرمان بر نمیدارند.نمیدانم گوگل دقیقا کجاس ولی خرابه اینجام خرابه. میگن هرچی به گوگل نزدیکتر باشی،انتن دهیش کمتر میشه. ولی فردا میرم شکایت میکنم ازشون، یعنی چی دارم پولشو میدم.خدا یاری کنه خسارتم ازشون میگیرم.هرچند اینجا متروکست هیچکس تو خیابونا نیست. تازه روز ندارن که همش شبه. فکر کنم جزو قطب حساب میشه.الان تو شش ماه شبشه. کلوپ شبانه هاشون هم روضه میذارن شام میدن. حلاصه نظر من رو بخای نیا هیچ فرقی نداره. اینجام عین همونجاس. میای تو غربت چیکار. غربت هم خیلی بده تو الان نمیفهمی من چی میگم. آره خبری نیس اینجا اونجا لااقل ایرانو داری. مام اینجا همش ایران ایران میکنیم. وطن وطن . هیچ جا وطن آدم نمیشه. اینجا مثل افغانیا بات برخورد میکنن، شب بری بیرون فکر میکنن خارجی هستی میزننت تازه بهت هم میگن اجنبی اومدی چیز بنویسی رو دیوار مردم؟ خلاصه یه دو روز شبا زود بخوابی حل میشه. منم دارم بر میگردم. فقط بلیطامو هر چی می خورم ، بدتر میشه باید بیشتر بمونم. اگه یه چند تا قرص خوب پیدا کردی به من هم بده. راستی لندن چطور بود؟ خوش گذشت؟راستی به کسی نگو بر گشتم. بچه ها ناراحت میشن میگن خا ک بر سر ...گشاد. پدر مادرم هم که دیگه هیچی . نه که خیلی وقته ندیدمشون. یهو ذوق زده میشن. آره از اونجا نامه بنویس حالا تا برگردم.قربان شما، از ناف امپریالسم خاک بر سر- نیویورک- در سبزه.

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

هفت رنگ است زیر هفت اورنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ


اگر بهشت روی زمین باشد من تا ابد گریه میکنم 
گریه کنان تمام بیابانهای زمین را میدم
چشمانت بهشت من
چگونه از غصه دق نکنم وقتی چشمانت را غمگین میبینم
وقتی تنت بوی مرگ میدهد
وقتی یک لحظه ابدیت نیست
وقتی میدانم هر لحظه بهشت را به دست خودم از دست میدهم
تمام تاریخ را گریه کنم تمام زمین گریه هایم بشود
خالی نمیشوم نمیشوم از این غصه
زمین را نفرینی ابدی میفرستم 
میشوم خورشید و تمام زمین را میسوزانم
میشوم سایه تاهمه زندگان به سیاهی ابدی دچار شوند 
آه خدایا به من حق بده چنین کنم
اگر زمینیان غصه مرا دریابند چون من زمین را هزار بار خاکستر میکنند
چون من اشک ریزان تمام بیابانها را میدوند 
وچون من تمام عمر سیاه میپوشند 
سیاهی به طول تمام تاریخ
اه خدایا دیگر هیچوقت بهشت را روی زمین مگذار
خدایا چشمان من مال تو چشمان او را از من مگیر
ای زمین استخوانهایم مال تو هزار بار تکه پاره اش کن هزار بار خاکسترم کن هزار بار ....
هرچه دادنیست میدهم هرچه گرفتنیست میگیرم بوده ونابوده میشوم گریه و خنده میشوم  میدوم مینشینم 
هرچه بگویی میکنم هرچه، اورا از من نگیرید نستانیدش 
خدایا اگر بهشت روی زمین بود زمین برای ابد نفرین میشد 
تمام سیاهیهای بین کهکشانها کم بودند برای این غصه
اگر بهشت روی زمین میمرد وستارگان خود به سیاهچاله ها میرفتند وسیاهچاله ها از وجودشان بیزار میشدند
وبیزاری همه هستی و همه زمانها را در بر میگرفت 
اه خدایا بهشت را همان بعد از مرگ نشانمان بده لطفا خواهش میکنم
آه خدایا به این موجودات کوچک رحم کن ما تحمل بهشت را نداریم باور کن خدا هیچکس توانش را نخواهد داشت
اگر بهشت روی زمین باشد جهان برای ابد سیاهپوش خواهد شد تا ابد شرمسار از ذات زشت خودش تا ابد تاریک