۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

اغوا

 
اغوا
ژان بودریار
ترجمه انگلیسی Brian Singer
مقدمه
سنگینی کل سرنوشت بر روی اغواست. برای دین اغوا راهبرد شیطان بود، چه در پوشش جادوگری چه عشق. اغوا همیشه یا از سوی شیطان است یا جهان. از جانب جهان بسیار نیرنگ بازانه. لعن ش در اخلاق و فلسفه تا الان بی تغییر ادامه یافته و اکنون در روانکاوی و آزادی میل ابقا می شود. همراه با جشن رستاخیر اغلب برنامه ریزی شده همه آن اموری که پیش از این لعن شده بودند، امروز به سکس، شر و فساد، ارتقا داده می شود، متناقض به نظر میرسد که اغوا در سایه زنده مانده و حتی به ابدیت ش بازگشته است.
قرن هجدهم هنوز از اغوا سخن میگفت. همراه با شجاعت و شرافت از دغدغه های اصلی محیط اشرافی بود. انقلاب بورژوازی پایانی بر این دغدغه نهاد ( و دیگران، انقلاب های بعد از آن به شکل برگشت ناپذیری به آن پایان دادند. هر انقلابی در آغاز خود دنبال پایان دادن به ظواهر اغواست.). دوران بورژوازی خود را به طبیعت و تولید مختص کرد، چیزها کاملا بیگانه و حتی برای اغوا، کشنده بودند. همانطور که فوکو اشاره میکند، از آنجا که جنسیت و روابط جنسی از یک فرایند تولید (گفتمان، میل یا گفتگو) بر میخیزد، اصلا تعجب آور نیست که اغوا بیش از همیشه نقاب بر تن میکند. ما امروز ارتقاء طبیعتی را زندگی میکنیم، که همان طبیعت خوب نوستالژی گذشته است و همان ماهیت مادی خوب چیزهاست و حتی همان ماهیت روانی میل است. طبیعت تحققش را از طریق همه دگردیسی های سرکوب شده، و از طریق آزاد سازی همه انرژی ها چه مادی چه روانی چه اجتماعی دنبال میکند.
اما اغواگری هرگز به نظم طبیعت تعلق ندارد، بلکه از نیرنگ(اوراد مذهبی با خواص جادویی.م) است. نه هرگز از نظم انرژی بلکه از نشانه ها و آیین هاست. برای همین بزرگترین سیستمهای تولید و تفسیر در حذف اغوا (با همه خوش شانسی) از زمینه مفهومی شان باز نمی ایستند. چراکه اغوا پیوسته از بیرون بر آنها وارد می شود و از ژرفای درون متروک و خالی شان آنها را تهدید به فروپاشی میکند. اغوا به انتظار نابود کردن هر نظم خدایگون از جمله تولید و میل می نشیند.اغوا بر همه عرف های ارتدوکسی، همچون بدکاری و نیرنگ ظاهر میشود، جادوی سیاهی برای انحراف همه حقایق، تجلیلی برای سوء استفاده از نشانه ها، دسیسه نشانه ها. هر گفتمانی با این برگشت پذیری ناگهانی تهدید میشود، به تحلیل رفتن در نشانهای خود، بی هیچ ردپایی از معنا. اینگونه است که همه انظباط هایی که اصل و انسجام و قطعیتی در گفتمان خود دارند باید سعی در دفع آن کنند. انجاست که زنانگی و اغوا در( (گیجی گنگی و اغتشاش و)(، در متن آمده confusedو confounded)) لعن شدگی در واقع باهم بی مرز میشوند. مردانگی همیشه در معرض این بازگشت پذیری ناگهانی زنانه قرار داشته. اغوا و زنانگی به عن.ان روی دیگر جنسیت: معنا و قدرت، گریزناپذیرند.
امروزه طرد(اغوا) خشن تر و روشمند تر شده. ما در حال ورد به دوره راه حل های نهایی هستیم، مثلا انقلاب جنسی، تولید و مدیریت همه لذت های آستانه ای و نیم آستانه ای(liminal and subliminal)، ریز پردازش میل، برابر زنی که خودش را، به عنوان زن تولید کرده، و به عنوان جنسیت، به عنوان آخرین آواتار. پایان یافتن اغوا.
ویا پیروزی یک اغواگری نرم ، یک اغواگری صلح آمیز(سفید)، پراکنده کردن ( پخش کردن) زنانگی و اروتسیم همه رابطه ها در یک جامعه جهانی فاقد قدرت.
یا نه هیچکدام از اینها. چون هیچ چیز بزرگتر از خود اغوا نیست، نه حتی نظمی که نابودش میکند.

کسوف جنسیت
امروز هیچ چیز نا معین تر از جنسیت نیست پشت آزادی گفتمان ش. و هیچ چیز نا معین تر از میل نیست پشت تکثیر تصاویر ش.
در مسایل جنسیت، تکثیر کردن دارد همه چیز را به از دست رفتن نزدیک میکند. راز تولید روز افزون از جنسیت و فزونواقعنمایی لذت جنسی، به خصوص لذت زنانه اینجا نهفته است. و این اصل عدم تعین به خرد جنسی تسری می یابد همانطور که به خرد سیاسی و اقتصادی. عرصه آزادی جنسی نیز از همین عدم تعین است. و دیگر نه حد و حدودی نه خواسته و نه ممنوعیتی بیشتری: این است از دست رفتن هر چه اصل ارجاع پذیر. خرد اقتصادی تنها با نیاز پا برجا می ماند؛ با تحقق هدفش زیر سوال می رود، محو شبح نیاز. میل نیز تنها با خواستن پا بر جا می ماند. وقتی میل به طور کامل در سمت تقاضا قرار می گیرد، وقتی بی محدودیت به خواست هایش عملی می شوند، خیال از دست می رود، و در واقع همه جا هست اما در یک شبیه سازی تعمیم یافته. این روح میل است که پیوسته بر واقعیت مرده امر جنسی وارد می شود. "جنسیت همه جا هست جز در امر جنسی"(بارت).
در افسانه شناسی جنسی، انتقال به زنانگی همزمان است با حرکت از امر متعین به امر نا متعین کلی. استناد به برخی وارونگی های ساختاری، زنانگی به سمت مردانگی جابجا نمیشود همانگونه که گاه جابجایی جنسیت اتفاق می افتد. زنانگی به مثابه پایان باز نمود معین جنسی جابجا میشود، به مثابه سیالیتی در قانون که تفاوت بین جنس ها را سامان می دهد. صعود زنانگی متناظر است با هر دو هم اوج لذت جنسی و هم بستگی فاجعه آمیز به اصل واقعیت های جنسی.
و این زنانگی است که راههای ش مسدود می شود(that is gripping)، اکنون و در موقعیت کشنده فزونواقعنمایی جنسیت- همانطور که دیروز بود اما در تقابل مستقیم، در طعنه اغواء.
* * *
فروید راست میگفت: اینجا اما یک خواست جنسی، یک لیبیدو وجود دارد، و آن نرینگی ست. خواست جنسی نیرویی دارد، جمع شده در فالوس، اخته کردن، نام- ِ – پدر(the Name-of-the Father)، و سرکوبی. هیچ چیز دیگری وجود ندارد. اینجا دیگر رویا دیدن از چیزهای غیر فالوسی، مهر و موم نشده و نشان دار نشدۀ خواست جنسی سودی ندارد. سودی ندارد، سراغ گرفتن از درون این ساختار، برای یافتن زنانگیی که به دیگر سو گذر کرده باشد، یا از میانش گذشته باشد. ساختار همچنان یکسان می ماند و زنانگی به طور کامل از سوی نرینگی جذب می شود، یا اینکه ساختار کاملا از می پاشد، و زن و مردی پس از آن وجود نخواهد داشت- نقطه صفر ساختار. این است اتفاقی که بسیار این روزها رخ می دهد: چند بنیانی اروتیک، پتانسیل بی نهایت میل، نقاط اتصال گوناگون، انکسار ها، شدت گرفتن لیبیدویی، تمام اشکال چند گانه جایگزین های آزادی بخش که از مرز های روانکاویی آزاد از فروید یا از مرزهای میل آزاد از روانکاوی می آید. در پشت جنب و جوش پارادایم جنسی، همه چیز به سمت از بین رفتن تمایز ساختاری و خنثی سازی بالقوه همگرا می شود.( در واقع داره همه چیز رو میاره روی یک نمودار. کلماتی که استفاده میکنه برای توضیح نمودار استفاده میشن). 
خطر انقلاب جنسی برای زن این است که وقتی ساختار قوی باشد، او محکوم به محصور شدن در ساختاری تبعیض آمیز است، و وقتی ساختار ضعیف باشد به پیروزیی مضحک دست میابد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر