۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

اره در فضا سقوط میکند



بند پوتینت را سفت کن. خودت را توی اینه بر انداز کن، همان است که میخواستی. بیشتر دقت نکن به جزییات دقیق نشو در را باز کن و بیرون برو.
حالا موزیک راonکن. تا سر کوچه برسی میتوانی چشمانت را ببندی. تو کوچه را خوب میشناسی. قدم اول را اهسته بردار  ارام و بی صدا از این خانه همیشه صدای دو نفر بیرون می اید یکی صدای بد دهانی های پیرزن ربا خوار همسایه ، و دیگری صدای التماسهای طلبکار از پشت تلفن تو معمولا صدای دوم را بهتر میشنوی. این یکی را چند ماهی میشود خراب کرده اند ممکن است یکی از بدهکار های ربا خوار یا یک دزد اینجا به کمین نیمه شب نشسته باشند.انها کاری با تو ندارند از بیرون رفتن تو خوشحال میشوند. این اخرین خانه خراب کوچه است پشت یکی از دیوارهای نیمه خرابش کسی نشته روی دو پا، زمانی که بیرون امدی داشت جوراب زنانه ای را دور بازویش سفت میکرد معمولا میتوانی تصور کنی بعد چه میکند سرنگ را توی رگ بیرون امده فرو میکند این یکی تازه کار است رگهایش کلفت وآبیند اما این کار را خوب یاد گرفته سرنگ را کمی بیرون میکشد ردی از خون به سرعت توی مایع سرنگ پحش میشود.کمی میترسد به خون نگاه میکند عرق سردی روی پیشانیش مینشیند اگر بیشتر صبر کند ممکن است از انجام دادن این کار منصرف شود دستانش شروع میکنند به لرزیدن اما ترس را توی درد استخوانش بیشتر حس میکند و سرنگ را تا ته فشار میدهد. حالا تو جلوی دیوار ایستاده ای از نفرت و عصبانیت گوشه لپت را میان دندانهای اسیا گرفته ای و میجوی، نه نباید کاری بکنی باید پیش از اینکه از پشت دیوار بیرون بیاید از کوچه رفته باشی. معمولا این موقع باید از ساختمان نیمه ساز روبرو صدای اهنگ افغانی بیرون بیاید. اما تو الان چشمهایت را بسته ای و موزیک توی گوشت جیغ میکشد و به رویای دوری فرو رفته ای و صدای شب بیداریهای کارگر افغانی را نمیشنوی.
God no friends
God no lover
حالا توی خیابانی و به قدر کافی از کوچه دور شده ای. تا به اینجا برسی چند بار جای تمام اعضای گروه نشسته ای ساز زده ای و چند بار به خودت گفته ای این باید کار احمقانه ای باشد. اما این موقع شب کسی توی خیابان نیست که حماقتهای تو را ببیند، درست نگاه کن. کمی لذت ببر از میان درختان توی پیاده رو یک در میان توی خیابان برو و برگرد به پیاد ه رو و  دوباره به خیابان برو و فکر کن تمام شهر را برای تو ساخته اند این شب با شبهای دیگر فرق دارد. دستهایت را روی سیمهای بیس بکش وجیغ بکش موزیک روی تکرار است. دستهایت را از هم باز کن دو طرفت و  میان پهنای خیابان زیگزاگ بدو . می توانی کمی هم شیطنت کنی، تا چند ثانیه دیگر یک ماشین توی خیابان پیدا میشود و کمی بعد درست جلوی پای تو می ایستد. مسافران نوروزی.
می توانی ادای کر و لالها را در بیاوری. یا میتوانی ادرس را اشتباه بگویی. یا میتوانی ...
مسافر نوروزی نیستند. پی کار دیگریند و تو را به جایی دعوت میکنند. زیاد تعجب نکن تو تنها کسی نیستنی که کارهای عجیب میکنی کمی ترسیده ای بر می گردی موزیک را فراموش میکنی و با همه وجود میخواهی ادای عادی بودن دربیاوری.حتی مدتی زیر لب سوت میزنی. ماشین رفته و دوباره خیابان خالی شده. به خیابان نگاه کن ردیف منظم چرذاغها و درختان تازه شکوفه داده به برگهای خوشرنگشان نگاه کن. چراغ راهنمایی چشمک زن. بالاتر همین است چیزی از اسمان نمیبینی تنها به نوک ساختمانها و سر لخت درختان میرسی. گربه ای به سرعت از عرض خیابان میگذرد. و جلوی مسجد میتوانی تابلوهای تسلیت را که برای فردا دسته بندی شده اند ببینی. تا اخر خیابان هنوز یک چهار راه مانده. این مسیر را باچشمان بسته طی کن و درست از وسط خیابان برو. ولوم را تا ته بالا ببر و سعی کن صدای دیگری نشنوی. اینگونه تنها تماس تو با جهان خارج حس لامسه است . دستهایت را توی جیبت فرو کن. به چیز نفرت اوری فکر نکن به چیز زیبایی فکر نکن به چیزی فکر نکن. تنها راه برو.
این موقع شب شهر تنها مال تو نیست مال کامیونها هم هست. فقط یک چها راه سعی کن صدای هیچ کامیونی تمرکزت را بر هم نزند. به بوی هیچ لاستیک سوخته ای اهمیت نده. نترس ممکن است اصلا کامیونی در کار نباشد. ممکن است ارام از کنار تو بگذرت. ممکن است لحظه اخر خودت را نجات دهی. خطر فقط نزدیک پیچ است. نترس این فقط یک فکر است. صداقتت را امتحان کن.تو فقط قرار است تا اخر این خیابان راه بروی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر